×
فرهنگی
شناسه خبر : 151868
تاریخ انتشار : سه‌شنبه 1402/07/04 ساعت 10:16

پیرزنی که هیچ نیروی نظامی حق نداشت جلویش را بگیرد!

زهرا محمودی با نام «همدم»، همه هشت سال دفاع مقدس تدارکات مورد نیاز رزمندگان را تهیه می‌کرد و خودش نیز مستقیم هرچه را تدارک دیده بود برای رزمندگان می‌برد.

نورنیوز ـ فرهنگ و جامعه: چهار سال اول را در جبهه‌های جنوب و چهار سال بعد را در جبهه‌های غرب فعالیت می‌کرد. او تنها خانمی بود که هیچ نیروی نظامی و انتظامی حق نداشت جلوی ایشان را بگیرد و مانع کمک‌رسانی ایشان به رزمندگان در خط مقدم جبهه شود.

«نقش‌آفرینی» برجسته‌ترین نقطه زندگی مادران و بانوان اثرگذار است که می‌توانند هم به زندگی خود امید بخشند و راهگشا و مسیرآفرین برای نسل‌های بعدی خود باشند. تابلویی که از زندگی زهرا محمودی در این کتاب تصویر شده است، دو رنگ دارد. رنگی که جامعه بر آن زده و او هیچ نقشی در آن ندارد و دیگری رنگی که خودش تصمیم گرفته بر زندگی خوبش بزند. وقتی بنابر انتخاب باشد، نقش‌ها پررنگ‌تر زندگی را خواهند ساخت.

کتاب «همدم،‌ مادر جبهه‌ها» را کتایون رجبی‌راد درباره مادربزرگش نوشته و در انتشارات نسیما به چاپ رسیده است. این کتاب برای اولین بار در نمایشگاه سی و چهارم کتاب تهران عرضه شد و تاکنون نشست‌های مختلفی برای نقد و بررسی آن برگزار شده است.

همدم و معجزاتی از جبهه

مادر می‌گوید: در یکی از پادگان‌ها یک نانوای اصفهانی نان می‌پخت. اما چون تعداد افراد پادگان خیلی زییاد بود و افرادی که به او کمک می کردند هم به مرخصی رفته بودند، دست تنها خیلی خسته شده بودو هم خمیر درست می‌کرد، هم چانه می‌گرفت و هم آن را در تنور می‌گذاشت و نان را در می‌آورد. یک روز اعتصاب کرده بود برای این که نیروی کمکی بگیرد اما هیچ کس نانوایی بلد نبود. فردا صبح دیگر بچه‌ها نان نداشتند و او گفته بود آخرین نانی که می پزد همان شب است.

مادر تعریف می‌کند: بچه‌ها یک نونی گذاشتند جلوی ما عین برگ گل، یه کم به صورتی و طلایی می‌زد رنگش. از این ورش اون ورش پیدا بود. خوششششششمزه بودها! توی عمرم چنین نونی نخورده بودم. تازه تازه بود. با این که دو سه روز قبل از من این اتفاق افتاده بود.»

«بچه‌ها تعریف کردن که نانواشون گفته براشون نون نمی‌پزه، فردا قرار بوده بی‌نون بمونن برای صبحانه. شبانه به نفر سوار کامیون می‌آد توی محوطه. یه کامیون بار نان لواش خالی می‌کنه و میره. بدون هیچ حرفی. بعد که میره بچه‌ها میبینن نونه. چه نونی هم! با تعجب از هم می‌پرسن از آخر شب که نانوا اعتصاب کرده تا الان که سه صبحه کسی به جایی سفارش نون داده برای فردا؟

معلوم می‌شه کسی حرفی نزده و به جایی هم خبر ندادن. سریع زنگ می‌زنن به نگهبانی که جلوی کامیون رو نگه دارن، چون شک می‌کنن مبادا کار دشمن باشه و نون سمی آورده باشن تا جماعت یه پادگان رو مسموم کنن.

نگهبان می‌گه چه کامیونی، چه کشکی، چه چیزی؟ من تمام مدت داشتم جلوی در راه می‌رفتم. نه خانی رفته نه خانی اومده. نان‌ها از غیب به مدد بچه‌ها رسیده بود. از اون تیکه نون گرفتم آوردم براتون تبرک.

مادر معتقد است بچه‌های ما برای خدا می‌جنگند. خدا هم خودش هوایشان را دارد. وقتی دریابیم که کاری درست است بیش از نیمی از راه را در انجام آن کار پیش رفته ایم.

از وقتی مادر جلوی مجلس می‌رود و اعلام می‌کند که می‌خواهد به جبهه برود تا زمانی که می‌خواهد از حقانیت بر و بچه‌های رزمنده بگوید همه را چون به جان دریافته است و باور عمیقش شده می‌تواند درباره اش حرف بزند، از جنبههای مختلف به یاد آن بیفتد و با آن زندگی کند.

از یک فرستاده خدا برایم می‌گوید؛ «موش»؛ بله موش. شاید با شنیدن این کلمه خیلی‌ها چندش‌شان شود و اصلاً نسبت فرستاده خدا دادن به این موجود موذی را زشت بدانند. مادر هم مثل همین شما که از موش خوشتان نمی‌آید حالش از موش به هم می‌خورد. می‌گوید:

با محمودآقا راننده‌مون که محسن عوض‌خانی مدیر عامل اون موقع کارخونه چیت‌سازی برای کمک به جبهه یک ماشین در اختیارم گذاشته بود از خط مقدم برمی‌گشتیم. جنس‌ها رو پخش کرده بودیم بین بچه‌ها. دنبال یه جا برای نماز زدیم کنار. من با کمی آب که داشتم وضو گرفتم کنار کامیون و هر کدام رفتیم برای نماز. نماز اول را که خواندم دیدم یه موش جلوم رژه می‌ره. نزدیکم نمی‌شه‌ها. هی می‌آد خودش رو نشون میده و میره. برای نماز دوم سریع جام رو چند متری عوض کردم. سر نماز دوم بودم که یهو خمپاره زدن. کجا؟ درست همون جای قبلی که وایساده بودم به نماز. اون موشه مأمور خدا بود که زنده بمونم.

این بار از معجزه مار تعریف می‌کند. این یکی اتفاقاً مستندتر از مستند است. خود جناب مار داخل الکل می‌تواند شهادت بدهد.

مادر می‌گوید: رفته بودیم با آقای علوی خط مقدم سومار. کادوها رو دادیم و برگشتیم عقب. محمد پسر علی رو برده بودم با خودم تا به چشم خودش ببینه اینجا چه خبره. کوچک بود محمد. ده دوازده سالی داشت. داخل سنگر تکیه داده بود به کیسه‌های شن. ماری از لای گونی‌های شن بیرون میآد و آروم آروم از گردن محمد آویزون می‌شه. خوبه من ندیدم. اول آقای علوی می‌گه دیدم اگه هشدار بدم به بچه ممکنه تکون بخوره و مار نیشش بزنه. هیچی نمی‌گه تا مار می‌آد از روی باش پایین که یهو می‌ریزن بچه‌ها و مار رو می‌گیرن و میاندازن توی شیشه الکل.

از جبهه‌های غرب که می‌گوید همیشه از پیرانشهر و بانه و آلواتان می‌گوید. به سومار که می‌رسد می‌گوید:

بیخود اسمش رو نذاشتن سومار. هرجا می‌رفتیم مار بود... و من از مادری تعجب می‌کنم که از مار و موش چنان می‌ترسد که وقتی خاطره ترسش را تعریف می‌کند من هم به لرزه می‌افتم.

کمد بوفه بزرگی داشتیم. بلند چوب گردوی سنگین. رنگ زرشکی پررنگ داشت که به مشکی می‌زد مثل شبق. هرجا را که خانه تکانی می‌کردیم این یک وسیله را نمی‌توانستیم بلند کنیم. برای همین هم بی‌خیال جابه جا کردنش می‌شدیم. چند باری موش داخل خانه دیدیم. ردش رو گرفتیم و به بوفه رسیدیم. خلاصه بوفه رو خالی کردیم که ببینیم شاید پشت دیوار لانه موشی چیزی باشد. انگار زده باشیم به لشکر موش‌ها و زایشگاهشون. باور کن دو سه هزار تا موش ریز و درشت از خاکستری بگیر تا بچه موش بدون موی صورتی از پشت بوفه فراری شدن سمت در اتاق که باز بود به حیاط. کلی جیغ کشیدم و ترسیدم. راستش ترس که دارد هیچ، چندش هم دارد. حالا مادر با خاطره این ترس نمازش را با دیدن موش نمی‌شکند و قرار نمی‌کنند. کاش من هم مثل او باشم.

***

همدم و روحیه دادن به رزمندگان

وقتی برای سخنرانی در مدارس می‌رود احساس می‌کند از تمام پتانسیل موجود در دانش‌آموزان نتوانسته است به نفع رزمنده‌ها استفاده کند. درست است وقتی مادر قرار است برای سخنرانی برود مسئولین مدرسه از قبل به بچه‌ها اعلام می‌کنند اگر دوست دارند به جبهه کمک نقدی کنند، پول همراه بیاورند، اما باز هم انگار این چیزی نیست که مادر در مدارس به دنبالش است.

دانش‌آموزان تنها نشانه‌ای که می‌توانند از خود به جبهه بفرستند دستخطشان است. برای همین هم مادر بنا دارد از آن استفاده کند. روزهای اول این فکر به ذهنش می‌رسد که بچه‌ها نامه‌هایی برای رزمندگان بنویسند و مادر آنها را داخل هر بسته کادویی که شامل اقلام مختلف بود، بگذارد. اسمش را هم می‌گذارند برگه روحیه اما بعد از مدتی کار سخت می‌شود. دانش‌آموزان نامه‌ها را در صفحات کوچک و بزرگ می‌نویسند و یا نامه‌های چندبرگی می‌نویسند و در مجموع برگه‌های یک نامه جداجدا می‌افتد. در ضمن رزمنده‌ها که وقت خواندن نامه‌های بلند را ندارند.

بعدها مادر سفارش مقواهایی به چاپخانه می‌دهد که نمی‌دانم اول بار از کجا ایده‌اش فراهم می‌شود. این مقواها وقتی تا می‌خورد فرم یک مکعب به ضلع ۱۰ سانت به خود می‌گیرد. روی برخی سطوح، تصویر رزمندگان است و روی بقیه سطوح، صفحه‌های خط دار برای نوشتن. بعد از هر سخنرانی مادر به بچه‌ها وقت می‌دهند تا چند خطی برای رزمندگان بنویسند و به آن‌ها روحیه بدهند.


مشرق
نظرات

آگهی تبلیغاتی
آخرین اخبار
روایت معاریو از وحشت اسرائیل نسبت به تاکتیک‌های حمله فوری ایران
انتقاد شدید ماکرون از اقدامات اسرائیل/ اشغال غزه فاجعه است
نظری جویباری از مدیرعاملی استقلال استعفا کرد
هواداران لیورپول خواستار محرومیت تیم اسرائیلی از رقابت‌های فیفا شدند
دروازه بان سابق پرسپولیس به صنعت نفت پیوست
گرمای بی‌سابقه عراق را در خاموشی فرو برد
وزیر میراث: اداره هیات امنایی تخت جمشید بزودی به صورت رسمی ابلاغ می‌شود
اسلامی: حفظ منافع ملی و پیشرفت علمی اولویت اصلی ماست
بادامچیان: پیروزی ایران بر اسرائیل معادلات پشت‌پرده بین‌المللی را تغییر داد
واکنش «دیده‌بان حقوق بشر» و «عفو بین الملل» به کشتار بی سابقه خبرنگاران در غزه
شلیک به صدا، تصویر، روایت
تسلیم باشگاه استقلال در برابر انتقادات از رونمایی لباس جدید
عون: اجرای طرح انحصار سلاح قطعا اجرایی می شود/مقام حزب‌الله: خلع سلاح مقاومت محال است
مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران: ثبت نام دانش‌آموزان اتباع بدون مدرک هویتی ممکن نیست
غریب آبادی: معاون گروسی پس از مذاکرات، تهران را ترک کرد
ترامپ: نرخ جرم و جنایت در واشنگتن بالاست/گارد ملی ورود می کند
گزارش تصویری | دیدار تیم‌های فوتبال استقلال - تراکتور در سوپر جام فوتبال ایران
نبرد ستاره‌های تازه‌نفس در سوپرجام 1404/تراکتور قهرمان شد+ فیلم
دبیر ستاد ملی جمعیت: مشکل کاهش جمعیت با بخشنامه حل نمی‌شود
امانی: هوش مصنوعی نمی‌تواند جایگزین مسئولیت‌های انسانی خبرنگار شود
سازمان ملل هشدار داد: قتل خبرنگاران فلسطینی نقض جدی قوانین بین‌المللی است
شناسنامه‌دار کردن کالاها، راه نجات اقتصاد از قاچاق و احتکار
استرداد کلاهبردار 167 هزار دلاری به کشور
حمله مرگبار به چهره سیاسی کلمبیا؛/نامزد احتمالی انتخابات کشته شد
سومین مدرسه تابستانه چین؛ پل علمی و راهبردی برای تعمیق روابط ایران و چین
معجزه در کرج؛ نوزاد 23 روزه دوباره به زندگی بازگشت
وزیر جهادکشاورزی خبر داد؛ برنج احتکاری با نرخ مصوب توزیع می‌شود
کیفیت هوای تهران قرمز شد /ناسالم برای تمام گروه های سنی
سایت فاقد مجوز فروش بلیت هواپیما مسدود شد
مقصد غیرمنتظره بعدی جهانبخش کجاست؟
عارف: ستاد تنظیم بازار نقش کلیدی در مدیریت اقتصادی کشور دارد
نابودی اعتماد عمومی نسبت به ترامپ
هوشمندسازی پارک ملی گلستان با دستور ویژه رئیس جمهور
بانک‌های تخصصی به‌زودی راه‌اندازی می‌شوند
اظهارات عراقچی درباره واگذاری پرونده مذاکرات به دبیر شورای عالی امنیت ملی
حزب‌الله : ترور خبرنگاران در غزه جنایت جنگی کامل است
نیمی از زائران اربعین به کشوربازگشتند
ترفندهای جدید کلاهبرداران برای کلاهبرداری از زائران اربعین
سفری تعیین‌کننده با دستور کار تأمین امنیت منطقه‌ای
دفتر موسیقی وزارت فرهنگ: افزایش قیمت بلیت کنسرت‌ها پذیرفتنی نیست
تمدید مهلت ثبت نام داوطلبان آزمون پروانه مشاوره قوه قضاییه
بورس باز قرمز شد/ شاخص کل بورس اینبار چقدر کاهش یافت؟
سینماها روزهای آخر هفته تعطیل است
ادارات کدام استان ها چهارشنبه تعطیل است؟ + اسامی استان‌ها
دیدار علی لاریجانی با رئیس‌جمهور عراق/ امضای تفاهم امنیتی مشترک بین ایران و عراق
پوستر باشگاه استقلال و تراکتور برای دیدار سوپرجام امشب منتشر شد
صدها خلبان صهیونیست علیه گسترش جنگ در غزه تظاهرات می‌کنند
تئاترهای عمومی در ایام اربعین تعطیل شد
نیمه شهریور بعد از 7 سال در ایران ماه‌گرفتگی رخ می‌دهد
برنامه دولت برای 3 میلیون تبعه غیرمجاز باقی‌مانده چیست؟
X
آگهی تبلیغاتی