نورنیوز- گروه اجتماعی: موزهها، حافظهی فرهنگی ملتها هستند؛ جایی برای روایت تاریخ، هویت، و تمدن. آنها نه تنها نقش آرشیوی دارند، بلکه نهادی آموزشی، فرهنگی و حتی اقتصادی محسوب میشوند. در جهان امروز، موزهها دیگر فقط مکانهایی برای نمایش اشیای قدیمی نیستند. آنها «روایتگران رسمی» تاریخ و تبلور هویت جمعی هستند. موزهها به جامعه امکان میدهند با گذشتهی خود مواجه شوند، آن را بفهمند و در نسبت با آن، موقعیت امروز خود را تحلیل کنند.
با این حال، در کشوری چون ایران که یکی از خاستگاههای تمدن بشری است، موزهها همچنان در حاشیه سیاستگذاری فرهنگی، بودجه، آموزش و توجه عمومی قرار دارند. در ایران، با پیشینهی تمدنی چند هزار ساله، ظرفیت موزهای تقریباً بینظیری وجود دارد. از تمدن عیلام و ماد گرفته تا عصر صفویه و قاجار، ایران گنجینهای از دورههای تاریخی، آثار هنری، معماری، مردمشناسی، و هنرهای سنتی را در اختیار دارد. اما این گنجینه بیشتر در پستوهای فراموششدهای قرار دارد که نامشان موزه است اما کارکرد فرهنگیشان بهشدت محدود مانده است.
غفلت سیستماتیک از یک ثروت ملی
به نظر میرسد چنین وضعیت ناپسندی، از وجود یک غفلت سیستماتیک درباب اهمیت و شأن موزهها به عنوان گنجینههای ثروت ملی حکایت دارد. در این غفلت دلآزار، عواملی دخیل بوده اند:
الف) کمبود و پراکندگی نامتوازن: بر اساس آمار وزارت میراث فرهنگی، تا سال ۱۴۰۲، در ایران حدود ۷۵۰ موزه ثبت شده است؛ آماری که در نگاه اول قابل توجه بهنظر میرسد، اما با نگاهی عمیقتر نارساییهای فراوانی نمایان میشود. بخش عمدهای از این موزهها در چند کلانشهر متمرکزند، بهویژه تهران، اصفهان، شیراز و تبریز. در مقابل، بسیاری از استانهای مرزی یا شهرهای کوچک با پیشینهی غنی تاریخی، حتی یک موزه استاندارد هم ندارند. این پراکندگی ناعادلانه، شکافی عمیق در دسترسی فرهنگی به میراث ملی ایجاد کرده است.
ب) زیرساختهای فرسوده و غیر استاندارد: بسیاری از موزههای ایران در ساختمانهایی قدیمی، نامناسب یا حتی خطرساز نگهداری میشوند. نبود سیستم تهویهی مناسب، نورپردازی غیراصولی، ضعف در حفاظت فیزیکی و دیجیتال، و طراحی ناکارآمد فضا، کیفیت تجربهی بازدید را کاهش داده و موجب تخریب تدریجی آثار ارزشمند شده است. موزههایی چون ایران باستان، ملک، مردمشناسی تبریز، و بسیاری دیگر، با وجود محتوای ارزشمند، فاقد امکانات مناسب موزهداری مدرن هستند.
پ) ضعف در مدیریت و منابع انسانی: موزهداری حرفهای نیاز به نیروی متخصص، آموزشدیده و آشنا با شیوههای مدرن دارد اما بسیاری از مدیران موزهها چهبسا فاقد تخصص موزهداری، باستانشناسی یا تاریخ هنرند. حقوق پایین کارکنان، عدم انگیزه، و نبود برنامهی توسعهی منابع انسانی، موجب رکود عملکردی این نهادها شده است.
موزهها در اقتصاد فرهنگ، فرصتی طلایی هستند. در بسیاری از کشورها، این مکانها علاوه بر کارکردهای اجتماعی و هویتی، نقش پررنگی در اقتصاد فرهنگی هم ایفا میکنند. به عنوان نمونه، موزه لوور فرانسه سالانه بیش از ۱۰ میلیون بازدیدکننده جذب میکند و درآمد آن فقط از بلیتفروشی، فروشگاههای جانبی، نمایشگاههای موقت و حق استفاده از تصاویر آثار، به میلیاردها یورو میرسد. در ایران اما موزهها نهتنها نقشی جدی در اقتصاد فرهنگی ندارند، بلکه بعضا زیانده هم محسوب میشوند.
در سال ۱۴۰۱، درآمد کل موزهها در ایران، تنها حدود ۲۵۰ میلیارد تومان بوده است؛ رقمی بسیار ناچیز نسبت به ظرفیت و ارزش داراییهای فرهنگی ایران. این ناکارآمدی اقتصادی، بیش از هر چیز ناشی از نگاه صرفاً حفاظتی و بایگانیمحور به موزه است، در حالی که موزههای مدرن، تولیدگر محتوا، تجربه، آموزش و خدمات فرهنگیاند.
چرا در ایران، موزه جدی گرفته نمیشود؟
بیرغبتی و ناآشنایی عمومی ایرانیان با پدیده موزه، زمینهها و دلایل زیادی دارد. از سویی در برنامه درسی مدارس ایران، شناخت موزهها، اهمیت تاریخی آنها و نحوه تعامل با آنها تقریباً غایب است. بسیاری از دانشآموزان حتی تا پایان دوران تحصیل، از نزدیک با یک موزه مواجه نمیشوند.
از سوی دیگر، رسانهها، بهویژه صداوسیما، سهم بسیار اندکی برای معرفی موزهها اختصاص دادهاند. روایتهایی از اشیاء، مستندهایی درباره تاریخ پشت هر اثر، یا برنامههایی تعاملی با مخاطب درباره موزهها تقریباً دیده نمیشود.
علاوه بر اینها، در فضای شهرسازی ایران، موزهها معمولا در حاشیه قرار گرفتهاند. اغلب در مکانهایی دورافتاده، بدون دسترسی مناسب حملونقل عمومی، بدون فضاهای جانبی همچون کافه، کتابفروشی یا فروشگاه فرهنگی که تجربهی موزه را به بخشی از زندگی روزمره و تجربهای دلچسب و دوستداشتنی بدل کند.
در عین حال در بسیاری از مواقع، نگاه حاکمیتی به موزهها نه بهمثابه نهاد فرهنگی زنده، بلکه بهمثابه نمادهای اقتدار فرهنگی است. افتتاح یک موزه بیشتر به پروژهای تبلیغاتی شبیه میشود تا حرکتی برای ارتقای ظرفیت فرهنگی جامعه. برای مثال، برخی پروژههای موزهای یا باغموزههای شهری با بودجههای کلان و تبلیغات فراوان اجرا میشوند، اما موزههایی با محتوای تمدنی یا مردمشناسی، معمولا در مضیقه مالی و نیروی انسانی هستند. این نگاه سیاستزده به موزه، کارکرد آموزشی، تاریخی و مردمی آن را به حاشیه میراند.
موزههای ایران در رتبهبندی جهانی
با آنکه ایران یکی از غنیترین کشورها از نظر تنوع و عمق میراث تاریخی و فرهنگی محسوب میشود، اما جایگاه موزههای آن در ردهبندیهای جهانی بسیار پایین است. در گزارشهای مختلف بینالمللی – از جمله رتبهبندیهای یونسکو، شورای بینالمللی موزهها (ICOM) و شاخصهای گردشگری فرهنگی – نام موزههای ایران تقریباً هیچگاه در بین ۲۰ یا حتی ۵۰ رتبه برتر دنیا دیده نمیشود.
در فهرست سالانه Statista و The Art Newspaper از پربازدیدترین موزههای جهان، موزههایی مانند «لوور» (فرانسه)، «بریتیش میوزیوم» (انگلیس)، «موزه ملی چین»، «موزه متروپولیتن نیویورک»، و «آرمیتاژ روسیه» حضور ثابت دارند. هر یک از این موزهها سالانه بین ۳ تا ۱۰ میلیون بازدیدکننده جذب میکنند.در مقابل، موزه ملی ایران (ایران باستان و اسلامی) که شاخصترین موزه کشور است، در بهترین سالهای خود به سختی از مرز ۳۰۰ هزار بازدیدکننده عبور کرده است.
موزههای ایران نهتنها در جذب گردشگر خارجی ناکارآمد بودهاند، بلکه در ارتباطات بینالمللی نیز حضور کمرنگی دارند. بسیاری از نمایشگاههای بزرگ جهانی که آثار تمدنی کشورها را به نمایش میگذارند، بدون حضور ایران برگزار میشوند یا سهم ایران صرفاً به واسطه اشیای تاریخیِ قاچاقشدهای است که اکنون در موزههای غربی نگهداری میشوند. در سال ۲۰۲۲، در گزارش «شاخصهای توسعه گردشگری فرهنگی» توسط UNWTO، ایران در میان ۵۰ کشور اول از نظر زیرساختهای فرهنگیِ قابل بازدید قرار نگرفت؛ شاخصی که مستقیماً با کیفیت و کارکرد موزهها در ارتباط است.
یکی از مهمترین دلایل این عقبماندگی، ضعف ایران در برندینگ موزهای است. در حالی که موزههایی مانند لوور یا آرمیتاژ، به برندهای فرهنگی جهانی تبدیل شدهاند، نام «موزه ایران باستان» حتی برای بخش زیادی از مردم ایران نیز آشنا نیست، چه رسد به گردشگران خارجی. این ضعف روایت و هویتسازی، مانع از تبدیل موزه به یک مقصد بینالمللی میشود.
کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، ترکیه، هلند و مصر در دهههای اخیر با سرمایهگذاری هدفمند در موزهسازی و موزهداری، توانستهاند هم بر غرور ملی و خودآگاهی تاریخی مردم خود بیفزایند، و هم در جذب گردشگر و درآمدزایی فرهنگی موفق عمل کنند. برای نمونه، موزه ملی قاهره، با طراحی مدرن، نورپردازی تخصصی، روایتگری داستانی و زبان چندرسانهای، سالانه میلیونها گردشگر را جذب میکند و تبدیل به یکی از مراکز دیپلماسی فرهنگی مصر شده است. این در حالی است که موزه ایران باستان با سابقهای طولانیتر، در سکوت و رکود نسبی به سر میبرد.
احیای موزه به عنوان یک نهاد پویا
برای خروج موزههای ایران از وضعیت کنونی، نیاز به یک بازنگری اساسی در سیاستگذاری فرهنگی است. برخی از راهکارهای کلیدی عبارتاند از:
1. تدوین سند ملی موزهداری با محوریت توسعه متوازن، تخصصگرایی، و حمایت از موزههای مردمی و تخصصی.
2. افزایش بودجه موزهها و طراحی مدلهای مشارکت عمومی-خصوصی در ساخت و توسعه موزهها.
3. آموزش نیروی انسانی تخصصی در حوزه موزهداری، باستانشناسی، روایتگری دیجیتال و مدیریت فرهنگی.
4. ترکیب موزه با فناوری، واقعیت افزوده، اپلیکیشنهای راهنما و روایت تعاملی.
5. ادغام موزه با زیست شهری؛ طراحی فضاهایی پویا، با دسترسی عمومی و کارکردهای چندمنظوره.
6. افزایش حضور رسانهها در معرفی موزهها و روایتهای پنهان آثار، بهویژه برای نسل جدید.
7. تشویق مردم به مشارکت؛ از موزهداری داوطلبانه گرفته تا طراحی چالشهای فرهنگی در مدارس و دانشگاهها.
موزهها نه فقط حافظ اشیاء، که حافظ هویتاند. فراموشی آنها، برابر است با گسست حافظهی تاریخی یک ملت. در کشوری که روزگاری پایتخت تمدنهای باشکوه بود، سکوت و سکون موزهها، علامت خطری جدی است. زمان آن رسیده که موزه را نه بهمثابه انبار اشیاء که بهمثابه نهاد زندهی اجتماعی بازتعریف کنیم. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود نسلهای آینده، نه فقط با تاریخ از طریق کتابها، بلکه از نزدیک، با لمس و تجربه آن آشنا شوند.