نورنیوز – گروه سیاسی: در هفتههای گذشته و پس از تجاوز بیسابقه رژیم صهیونیستی به خاک ایران، تحلیلها، مواضع رسمی و خطوط خبری نهادهای جمهوری اسلامی و برخی دیگر از مراکز تحلیلی بین المللی بر یک گزاره مرکزی تأکید داشتهاند: این جنگ، صرفاً جنگ اسرائیل نیست؛ جنگی است با طراحی و فرماندهی آمریکا، بهویژه دونالد ترامپ. پرسش این است که چرا ایران چنین تفسیری از ماجرا ارائه میدهد؟ این تحلیل صرفاً یک قرائت سیاسی است یا پشتوانه امنیتی، اطلاعاتی و راهبردی دارد؟ برای پاسخ، باید به چند سطح از واقعیتهای سیاسی صحنه توجه کرد؛
۱. جنگ نیابتی معکوس: آمریکا پشت صحنه، اسرائیل در میدان
برخلاف آنچه رسانههای غربی القا میکنند، رابطه اسرائیل و آمریکا در پرونده ایران، رابطهای دوسویه اما نابرابر است. رژیم صهیونیستی در اغلب موارد، پیشبرنده منافع ایالات متحده در غرب آسیاست؛ اما در مسأله ایران، شواهد متعددی حاکی از آن است که آمریکا در پشت صحنه بسیاری از اقدامات اطلاعاتی، سایبری و نظامی اسرائیل علیه ایران ایستاده است. نشریههای آمریکایی همچون واشنگتنپست، نیویورکتایمز و فارنپالیسی در گزارشهایی تأیید کردهاند که بسیاری از عملیاتهای خرابکارانه منتسب به موساد در ایران، با اطلاع و حتی همکاری سازمانهای اطلاعاتی آمریکا انجام شده است. از این منظر، ایران اصرار دارد که اسرائیل صرفاً مجری یک برنامه بزرگتر است که در پنتاگون و سایر نهادهای بالادستی در واشنگتن طراحی شده است.
۲. سیاست فشار حداکثری علیه ایران
ترامپ در ماههای اخیر بارها بهطور مستقیم درباره سیاست فشار حداکثری علیه ایران، و به صفر رساندن توان غنیسازی هستهای سخن گفته است. او در عین حال ظرف دوماه اخیر، به طور ظاهری تابلوی دیپلماسی و مذاکره را بلند کرد اما بسیاری عقیده دارند که مانور او در زمین گفت و گو هم خود یکی از مراحل عملیات جنگی بود. به این اعتبار، تحلیلگران امنیتی در ایران بر این باورند که بخش بزرگ و تعیین کنندهای از جنگ اخیر، نه در تلآویو بلکه در اتاق فکرهای نزدیک به کاخ سفید طراحی شده است. در واقع ترامپ بهدنبال مهندسی یک «بحران کنترلشده» در منطقه است تا تصویر رهبری قاطع و بدون مماشات از خود ارائه دهد. ایران این الگو را البته بهخوبی درک کرده و با هدف خنثیسازی این پروژه، عملاً توپ را به زمین آمریکا انداخته است. از دید تهران، تبدیل کردن جنگ اخیر به یک مسأله «آمریکایی» و نه صرفاً «صهیونیستی»، یعنی افزایش هزینه سیاسی اقدامات ترامپ در افکار عمومی آمریکا و افزایش فشار بر نهادهای رسمی ایالات متحده.
۳. راهبرد بازدارندگی: تهدید اصلی را در سطح بالاتر تعریف کن
یکی از اصول بنیادین بازدارندگی، تعریف تهدید در بالاترین سطح ممکن است. وقتی یک کشور، دشمنی را بهصورت "پاییندستی" در نظر بگیرد، واکنش آن نیز محدود باقی میماند. ایران با معرفی ترامپ و آمریکا بهعنوان فرمانده پشت صحنه جنگ اخیر، در واقع به طرف مقابل این پیام را منتقل کرده که «اگر جنگ ادامه یابد، پاسخها محدود به اسرائیل نخواهد ماند.» این راهبرد، صرفا یک تهدید برای ایجاد موازنه در بازی روایتها نیست، بازتابی از اراده ایران است که عملاً سطح هزینه و ریسک را برای ایالات متحده بالا میبرد. وقتی آمریکا بداند که در صورت تداوم این خط جنگی، منافع نظامی، اقتصادی یا حتی پرسنلیاش در منطقه به صورت جدی آسیب میبیند، ممکن است در کنترل تلآویو جدیتر عمل کند.
۴. مصونسازی افکار عمومی داخلی و منطقهای
یک نکته مهم در ساحت «ادراک عمومی» نهفته است. ایران با تأکید بر نقش آمریکا، در حال انتقال یک پیام به افکار عمومی داخلی و محور مقاومت است: این نبرد، فراتر از یک دشمن محلی (اسرائیل) است. این یک نبرد جهانی میان مقاومت و امپریالیسم است؛ و در این میدان، ایران تنها نیست. طبعا از منظر روانی، چنین روایت و باوری مشروعیت پاسخهای متقابل ایران را بیشتر عیان میکند. زیرا اگر جنگ صرفاً با یک دولت «ماجراجو» تعبیر شود، حمله متقابل ممکن است در افکار عمومی اقدامی تندروانه به نظر برسد؛ اما اگر ثابت شود که آمریکا طرف اصلی جنگ است، پاسخ ایران نهتنها حق مشروع، بلکه چه بسا یک واجب دفاعی تعبیر میشود.
اصرار جمهوری اسلامی ایران بر معرفی ترامپ بهعنوان فرمانده جنگ اخیر و ترسیم نقش آمریکا در طراحی و اجرای این تجاوز، البته بخشی از نبرد بزرگتری هم هست: جنگ روایتها. تهران صادقانه و بر اساس شواهد فراوان باور دارد که فرماندهی پنهان جنگ اخیر صهیونیستها شخص ترامپ است. ایران تلاش میکند این روایت مستند را تثبیت کند، و چنانچه موفق شود، آنگاه میتواند حمایت منطقهای، مشروعیت بینالمللی، و حتی همدلی افکار عمومی آمریکا را بهدست آورد. در دنیای امروز، نبرد فقط در میدانهای فیزیکی نمیگذرد. آنکه روایت را میسازد، مسیر جنگ را تغییر میدهد. و ایران، با هوشمندی، این روایت واقعی و مستند را طراحی کرده است.