نور نیوز - گروه بین الملل : در مذاکره اخیر میان ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ در آلاسکا، بار دیگر روشن شد که سیاست تنها میدان محاسبات سخت نیست؛ عرصه بهرهبردن از ویژگیهای شخصیتی رقیب هم هست. پوتین، با سالها تجربه در بازیهای قدرت، خوب میدانست که چگونه میتوان رشته سخن را از عقل به دل بکشاند. او بهسادگی بر یکی از گفتههای پیشین ترامپ صحه گذاشت: اینکه اگر خود او بهجای بایدن در کاخ سفید بود، شاید جنگ اوکراین به اینجا نمیرسید. همین تأیید کافی بود تا ترامپ به وجد آید؛ چنانکه پس از نشست آشکارا از این بخش از سخنان پوتین تمجید کرد و نمره مذاکره را «ده از ده» خواند.
این ماجرا را نمیتوان تنها یک ظرافت لفظی دانست. پشت آن شناختی روانشناختی از شخصیتی نهفته است که سالهاست در رسانهها بهعنوان نمونه کلاسیک یک خودشیفته معرفی میشود: شخصیتی که نیاز بیوقفه به تحسین دارد، کوچکترین بیاعتنایی را برنمیتابد و تصمیمهای بزرگ را گاه بر اساس لذت کوتاهِ ستایش میگیرد، نه محاسبات بلندمدت. چنین رهبرانی، هرچند در ظاهر نیرومندند و مثل ترامپ مذاکره را با به رخ کشیدن جنگنده و بمبافکن آغاز میکنند، در میدان مذاکره نقطهضعفی آشکار دارند.
پوتین دقیقاً بر همین نقطه ضعف دست گذاشت. او نشان داد که برای بهدست آوردن امتیاز، همیشه نیازی به چانهزنی سخت یا تهدید نیست؛ گاهی یک جملهی حسابشده، کارِ ارتشی از استدلالها را میکند. این شگرد البته تازگی ندارد، هم پوتین از این حربه درباره سایر رهبران استفاده کرده است و هم ترامپ نشان داده سیاستمداری است که بیش از آنکه با منطق محاسبه شود، با زبان عاطفه و ستایش قابل مدیریت است. در سال ۲۰۱۸ ترامپ ابتدا رهبر کرهشمالی را «مرد کوچک موشکی» مینامید و تهدید به «آتش و خشم» میکرد، اما وقتی کیم او را «رئیسجمهور دانا» خطاب کرد و نامههای ستایشآمیز فرستاد، ناگهان لحن ترامپ تغییر کرد و از «عشقنامههای زیبا» سخن گفت؛ پس از قتل جمال خاشقجی، انتظار میرفت ترامپ سختگیر باشد، اما او بارها ولیعهد سعودی را «شریک بزرگ آمریکا» و «مردی قدرتمند» خواند؛ زیرا بنسلمان در کنار لطایفالحیل خاص سعودیها با تمجید از «رهبری قدرتمند ترامپ» هم توانسته بود دل او را نرم کند. در نشست بروکسل ناتو (۲۰۱۹) انتقاد رهبران اروپایی ترامپ را برآشفت، اما وقتی مکرون از «رهبری قاطع » او تمجید کرد، لحن ترامپ بهسرعت تغییر کرد.
تاریخ دیپلماسی پر است از صحنههایی که رهبران با ستایش هوشمندانه، رقیب را نرم کردهاند. استالین در کنفرانس تهران با ستایش از مهارتهای نظامی چرچیل توانست نظر او را برای گشودن جبهه دوم جلب کند. مائو تسهتونگ در دیدار تاریخی با نیکسون، او را «مردی شجاع» خواند که تابوی چین را شکست؛ جملهای که غرور نیکسون را چنان سیراب کرد که در ادامه راه به توافقی تاریخی رسید. حتی هنری کیسینجر، استاد چانهزنی قرن بیستم، بارها در مذاکرات صلح ویتنام از شأن تاریخی و غرور طرف مقابل سخن گفت تا مقاومت آنان در مذاکره را بشکند.
راز کارآمدی این شیوه در جای دیگری است: در استفاده از نیازهای عاطفی طرف مقابل. وقتی سیاستمداری چون ترامپ تحسین را نه بهعنوان امری خوشایند، بلکه بهمثابه نیاز حیاتی تجربه میکند، ستایش هدفمند همان کلیدی است که درهای بسته را میگشاید. این ابزار در کوتاهمدت میتواند نتایجی چشمگیر داشته باشد؛ هرچند در بلندمدت، اگر در عمل ماهیت فریبآمیز آن آشکار شود، اعتماد فرو میریزد.
داستان آلاسکا در حقیقت یادآور این واقعیت است که دیپلماسی تنها بر میز مذاکره شکل نمیگیرد، بلکه در ذهن و روان طرفین هم رقم میخورد. ترامپ سیاستمداری است که بیش از محاسبات خشک، با نوازش غرور و ستایشِ بیامان رام میشود؛ و پوتین با مهارتِ یک شطرنجباز حرفهای، این نقطه ضعف را به مهرهای در خدمت منافع روسیه بدل کرد. با این حال در سیاست، خرید عشوه رقیب همه چیز نیست و دانستن نقطهضعف رقیب تنها نیمی از لوازم پیروزی است؛ نیمی دیگر هنرِ نواختن همان زخمهای است که تنها در گوش یک راهبرد درست عقلانی و دقیق خوشآهنگ است.
کانال تلگرامی دکتر ابراهیمی مقدم